گ لبـر گ لطيــف م ! این روزها مدام با شناخت می گویی ما ما ! بیشتر میان گریه هایت . خیـلی شیرین و دلچسبـه ، شنیدن این کلمه از زبان تــو . دل می بری با این " مـا مـا " گفتن ات سایـدا .
عاقبت آمد ، همان ک منتظرش بودم ... چنان آمد که مادرت از آمدنش خبردار نشد . بدون درد و تـب خداراشکر . آنقــــــــــدر آرام سر و کله اش پیدا شد که من و تو هیـــــــچ نفهمیدیم . چشمانم درخشيد از ديدن اش ، بوسه هايم را نثــارت كردم و از لذتش هر چه بگويم كم است . مبارک باشد ، مرواريد سفيد و گرانبهايت ، نور چشم من . + جوانه زدن دو دندان پایین ، 8 ماه و 23 روزگی . ...
دختــــــــــرم ؛ امشب اتفاقی افتاد که هنوز فکر کردن به آن و عواقبش داغونمون می کنه . فقط نوشتم که بماند . همین . خداروشکر ، بخیر گذشت . برای بودنت ، سالم بودنت ... خدایا خودت نگهدار سایــدای ما باش .
تـو بهاری ؟ نه ! بهاران از تـو ست ... از تـو می گیرد وام هر بهار این همـــــه زیبـایی را ... لحظه تحویل امسال با تـو بهاری تـر ، سبز تـر بود ، پر از عاشقی بود . بهارک من ؛ تـو ک باشـی ، بهـار همیــشگی ست . اولین بــهارت مبارک . بهتـرین ها رو بـرات آرزو می کنم دلبنـدم . ...
نازنیـن زیبــای من ؛ امروز بـرای اولـین بـار غلت زدی یعنی در 5 ماه و 8 روزگی . لحظه ای زیبـا و ب یادماندنی بود ، من غرق شدم در ی عـالم شــادی . زیاد منتظر این لـحظه بودم ، خداروشـکر . عزیـزم می دونی ک مـامـانی عـاشـقته /. ...
سایـدای نـازم ؛ تجربه اولین يـلدا با حضور فرشته ی پاكی چون تـو ، لحظاتش همه دست نیافتنی . کودکـم لحظـه های پايانی پاييزت ، پر از خش خش آرزوهــای قشنـگ . یلـدایت مبـــــــارک بانوی کوچک من . ...
دختـرکم ؛ چت شده جـان مـــــادر ! لــعنت ب این سرماخوردگی . اول آقای پـدر بعد هم تو دختـرک زیـبایم . سایدا گل کــم الهی همه ی دردات بیاد برای من . من نباشم و این روزها رو نبینم ... زود خوب شو گــل دختــــــــرم . ...
سایــدای مـن ؛ دکتر نظرش این بود که از 10 آذر غذای کمکی رو برات شروع کنم . یعنی در 4 ماه و 16 روزگی دیروز برای اولین بار با بابا ی مهربونت بهت غذا دادیم ... آقای پدر ازت فیلم می گرفت . با 1 قاشق شروع کردیم ! صبح فرنی ، ظهر حریره بادام و شب باز هم فرنی از فرنی زیاد خوشت نیومد ولی حریره رو دوست داشتی ... نوش جانت باشد دختــر بی نظیرم . ...